- پنج شنبه 2 اردیبهشت 1389 ساعت 22:40
- اسطوره
هدیه ی دود تنهایی من است
تنهاییِ زیبا
وقتی روی نیمکت سیمانی کتابخانه ی شهیدان نجاریان بایل نشسته ام
و جز خاطره ی دوستی های دور و حاضر چیزی برایم نمانده است
و سکوت لبخند می زند....
میریم پارک کنار کتابخانه با رها و حسام و عسگری و ویدئو می گیریم
یه جورایی شبیه عکس گرفتن
فقط بداهه می زنیم و لحضات خوش را به تصویر می کشیم
این دیروزِ امروز بود
ولی امروز با معین رفتیم کلبه
گوشه ی کافه نشستم
هیچ موقع چیز خاصی برای گفتن نبود
به غیر از سکوت که فریاد میزد
کمی خندیدیم و صحبت کردیم
شعرای جدید شاهین نجفی و آریا آرام نژاد رو گوش کردیم
و من برای فکر جذامی(دختری که اسمشو نمی دونم ولی اسم بلوتوسش این بود) ، این آهنگ ها رو می فرستم
و با اینکه آریا را ندیدم
براش روزهای خوش آرزو می کنم
و در سکوت غرق می شوم
و حالا حس می کنم که عین یه پارازیتم روی ویلاگ دوست خوبم
هر چند دور است
و دور
فرسنگ ها
ولی ......
باز هم سکوت
و سکوت....