قبلنا به تلویزیون می گفتند جعبه ی شیطانی
حالا من هم یه جورایی برام اثبات شده که تلویزیون دست کمی از جعبه ی شیطانی نداره
هر شب باید بیایم خونه بشینم پای تلویزیون و سریال سفری دیگر رو ببینم
آخر هفته ها فرار از زندان و رویای شیشه ای و...
یا باید بزنم بی بی سی اخبار روز رو ببینم
و هزاران چیز دیگه
واسه ی چی؟
چون من به دنبال هیجانم
چون ناآگاهم
چون از شرایط حال خودم راضی نیستم
چون از عملکرد ذهنی خودم ارضاء نمیشم
چون از اینکه زندگی ساده و ساکتی و عینی داشته باشم می ترسم
.....
و اینطوری میشه که سریال می بینم و ...
وقتی به طور مثال سریال سفری دیگرو می بینم،
با شخصیت های فیلم همذات پنداری می کنم
وقتی سالوادور ناراحت میشه منم میشم
وقتی گریه می کنه منم در ذهنم گریه می کنم
و وقتی دشمنش حالشو می گیره، من به یارو فحش میدم
یه جورایی خط داستانی سریال،قسمتی از ذهن و وجود من میشه و خلاء من رو پر می کنه
اینطوری میشه که در طول روز ذهن من درگیر افکار خیال انگیز سریال میشه
و کمتر به زندگیم توجه می کنم
و شدت عمل گرایی در زندگیم کم میشه
البته هر جا که شور و هیجان و ماجراجویی است
و خارج از منه
می تونه نقشی مثل تلویزیون داشته باشه
و اینطوری باعث شه
بیماری ذهنیمونو در نمایش ها و داستانهای مختلف گم کنم!
-------------------------------------------
پس نوشت: نظر شما هم همینه؟ یا نظر متفاتی دارین؟
حالا من هم یه جورایی برام اثبات شده که تلویزیون دست کمی از جعبه ی شیطانی نداره
هر شب باید بیایم خونه بشینم پای تلویزیون و سریال سفری دیگر رو ببینم
آخر هفته ها فرار از زندان و رویای شیشه ای و...
یا باید بزنم بی بی سی اخبار روز رو ببینم
و هزاران چیز دیگه
واسه ی چی؟
چون من به دنبال هیجانم
چون ناآگاهم
چون از شرایط حال خودم راضی نیستم
چون از عملکرد ذهنی خودم ارضاء نمیشم
چون از اینکه زندگی ساده و ساکتی و عینی داشته باشم می ترسم
.....
و اینطوری میشه که سریال می بینم و ...
وقتی به طور مثال سریال سفری دیگرو می بینم،
با شخصیت های فیلم همذات پنداری می کنم
وقتی سالوادور ناراحت میشه منم میشم
وقتی گریه می کنه منم در ذهنم گریه می کنم
و وقتی دشمنش حالشو می گیره، من به یارو فحش میدم
یه جورایی خط داستانی سریال،قسمتی از ذهن و وجود من میشه و خلاء من رو پر می کنه
اینطوری میشه که در طول روز ذهن من درگیر افکار خیال انگیز سریال میشه
و کمتر به زندگیم توجه می کنم
و شدت عمل گرایی در زندگیم کم میشه
البته هر جا که شور و هیجان و ماجراجویی است
و خارج از منه
می تونه نقشی مثل تلویزیون داشته باشه
و اینطوری باعث شه
بیماری ذهنیمونو در نمایش ها و داستانهای مختلف گم کنم!
-------------------------------------------
پس نوشت: نظر شما هم همینه؟ یا نظر متفاتی دارین؟
۲ نظر:
فارسی وان می بینی!!!
نه زیاد
"سفری دیگر"و می بینم
چون یه مقدار ماورائیه!!:)
ارسال یک نظر