۱۳۸۹/۴/۲۷

پروژه ی ای به نام ریسک یا حماقت

  • اسطوره
سلام
یه موضوع جالب پیش اومده
با توجه که ترم آخر دوره ی کاردانیم
رفتم با شور و علاقه به سمت پروژه
به امید کسب فضائل!!!!؟
پروزه ی سختی را بخاطر شور و علاقه ی وافرم به کسب دانش انتخاب کردم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ولی بعد مدتی گفتم بشینم برای کنکور بخونم که هدفی است بس والاتر!!
و اینکه از اونجا که یادمه
هیچ موقع درس درست و حسابی نخوندم
جنگ سختی برام پیش اومد
و تازه در این آخرا تازه فهمیدم چگونه درس بخوانم که بشود
با جمع کردن انرژی های پراکنده ی ذهنم و تمرکز اونها روی درس
(انرژی هایی که روی همه چیز بود الا درس)
بعد سال هایی که گذروندم امروز مفتخرم که کمی درس خواندم
و یه 3،4 تایی کتاب خوندم(البته درسی)
ولی حالا توجه نکردید چه اتفافی افتاد
پروژه رو گذاشتم کنار بخاطر کسب فضائلی بالاتر
و حالا فردا روز تحویله
پروزه رو دادم نوشتن
ولی هیچی از کدهای c# برنامه سر در نمیارم
فردا آخرین روزه
حوصله سر و کله زدن با برنامه هم ندارم
می خوام برم تحویل بدم
باداباد
انرژی مثبت
من نمره رو از استاد می گیرم
و یا نمی گیرم
ولی به هر حال می گیرم
------------------------
پس نوشت 1: الان صبح فردائه!! من از استرس بلند شدم و دارم رو کدا کار می کنم تا یک مقداراز کدا سر در بیارم
پس نوشت 2: الان بعد از ظهر فردائه : من امروز ظهر رفتم پهلوی یک برنامه نویس و مطالب کلی رو یاد گرفتم و رفتم پیش استاد،
استاد مستندو نگاه کرد، گفت خیلی ضعیفه، فهرست نداره و ....
گفتم استاد نمیدونستیم وگرنه همینجوری که شما گفتین انجام میدادین و اینکه قبول کنید، دیگه نمی تونم بیام دانشگاه یه هفته دیگه کنکور دارم
بعد گفت 20 نمیدم بهت،20 مال خداست! ولی داد 19!!!
به برنامه اصلا نگاه نکرد!!!!!!!!!!!!!!

من فارغ التحصیل شدم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر