۱۳۸۹/۸/۲۵

خوبم

امروز شادم
شادم با وجود تلخي اين روزها، گذشته از بعضي حرفها.....خوبم....
1_مي رسم خونه، مسطوره مي گه: واقعن كه ! نگاه پرسشي من، وبلاگ...يادم اومد پستي گذاشتم كه كارم خوبه راضيم ولي شاد نيستم..يه كمك بحث
2_روجا ميگه: خيلي چيزا منصفانه نيست! و من فكر مي كنم هيچ وقت انصافي تو كار نبوده و اصلن قرار نبوده كه باشه
  اين همه هرج و مرج، درد آدمها از زن گرفته تا بچه، كارگر، دانشجو.....و زندگي خودم همه چي دست به دست مي ده تا باور كنم تلخي  رو و به پوچي برسم.
3_چند سالي بي بي جون مريض و مامان از همه چيش گذشته حتي نيكا، پرستاري مي كنه!!! مي كرد
4_ دايي مريض، يه مدتي مهمون ماست.
دارم مي رم شمال....شادم.....براي تمام كارهايي كه براي آدمها انجام مي دم تا وقتي زندن....واسه ابراز محبتم.....واسه چشمهاي نگرونم....واسه زنگهايي كه تند تند بهشون مي زنم.....براي توهمهايي كه ندارم
خودم دوست دارم......مي خوام همه تلخي هاي زندگي با همه بي عدالتي هاش باور كنم، تا جايي هم كه مي شه واسه بر طرف كردنش تلاش كنم.....با همه وجود اين نيكا رو هم ببينم و از اين خورده هاي پنهون زندگي لذت ببرم.
مغرور نيستم..........بايد خوبيها رو هم ديد ...هم در خودمون هم بقيه




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر