۱۳۸۹/۸/۱۰

كار جديد

 محل كارمن توخيابون كريمخان
يه اتاق تقريبن بزرگ. ميز من كنار يه پنجره بلند، از اين پنجره هاي قدي، با پرده كركره اي،الانم غروب. يه غروب پاييزي ناب.كتاب objuctive ielts جلوم باز با كلي لغتي كه بلد نيستم.چند روزي بودم نمايشگاه مطبوعات.امروز اينجا تنهام و آرزو مي كنم كاش هميشه انقدر اروم باشه.
تمام تمرينهاي كتاب برام شكلك د رمي آرن.از كلمه spaeking reading....متنفرم، متنفر
اين اولين لحظه اي كه من پاييز احساس كردم...با يه حال خاصي ....
همه اينها رو نوشتم تا بگم....دلم مثه اسب گرفته

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر