سوز سرد آسمان ابری،
مرا در آستانه تولدی دوباره
همگام با سرود طلوع خورشید
مرا در غروب تنها گذاشته
ابرها بازی می کنند
و پس و پیش می روند
مهره ها حرکت می کنند
سرباز وزیر می خورد
شاه دون مایه را
من می روم
ولی کسی نیست
دستان خود را به دور خود حلقه می کنم
و بعید را آرزو می کنم
و پشت من کلاغ ها غار غار می کنند
و در روبرو جاده ها آواز می خوانند
و من تو را صدا زدم
ولی انعکاس صدا و تنهایی....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر